با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط محمد صادقی
آخرین مطالب